جدول جو
جدول جو

معنی لقمه خای - جستجوی لغت در جدول جو

لقمه خای
(کِ تَ نِ)
لقمه خاینده:
چون روان باشی روان و پای نی
می خوری صد لوت و لقمه خای نی.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لُ مَ / مِ)
منسوب به لقمه، خرد. به اندازۀ یک لقمه.
- گز لقمه ای، گز به قرص کوچک که ناشکسته میتوان به یکبار در دهان برد
لغت نامه دهخدا
(لُ مَ / مِ یِ)
بزماورد. زماورد. نواله. نرگس خوان. نرجس المائده. میسر. مهنّا. نواله. نرگسه خوان. لقمۀ خلیفه. و رجوع به لقمۀ خلیفه و بزماورد شود
لغت نامه دهخدا
(لُ مَ / مِ بَ)
اعطای لقمه. توسعاً روزی دادن:
لقمه بخشی آید از هرکس به کس
حلق بخشی کار یزدان است و بس.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ کَ / کِ)
آلوده کننده لقمه. رجوع به آلای شود:
لبش گاهی بخواهش لقمه آلای
ولی در زیر لب لخت جگرخای.
طالب آملی
لغت نامه دهخدا
آنکه لقمه و نواله خاید: چون روان باشی روان و پای نی می خوری صدلوت و لقمه خای نی. (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقمه قاضی
تصویر لقمه قاضی
نواله کادیک نواله شیرین گونه ای شیرینی در رده زولبیا و بامیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقمه ربای
تصویر لقمه ربای
نواله ربای شکمباره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقمه جوی
تصویر لقمه جوی
نواله جوی روزی جوی
فرهنگ لغت هوشیار
لقمه دادن نواله بخشی روزی دادن: لقمه بخشی آید از هر کس بکس حلق بخشی کار یزدانست و بس. (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقمه آلای
تصویر لقمه آلای
نواله آلای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقمه یی
تصویر لقمه یی
نواله یی گراسی، کوچک منسوب به لقمه، کوچک باندازه یک لقمه
فرهنگ لغت هوشیار